جدول جو
جدول جو

معنی حسن حجال - جستجوی لغت در جدول جو

حسن حجال
(حَ سَ نِ حَجْ جا)
ابن علی قمی ثقه. او راست: ’الجامع فی ابواب الشریعه’. (ذریعه ج 5 ص 27)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حسب حال
تصویر حسب حال
حسب الحال، برای مثال ترک چنگی چو در ز لعل افشاند / حسب حالی بدین صفت برخواند (نظامی۴ - ۷۰۷)، حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چند / محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند (حافظ - ۳۷۰)
فرهنگ فارسی عمید
(حَ سَ نِ فَتْ تا)
ابن علی بن عبدالکریم معروف به فتال. معاصر محقق کرکی بود و درآغاز سدۀ دهم میزیست و استاد ابن ابی جمهور بود که در کتاب ’عوالی’ از وی نقل دارد. (ذریعه ج 4 ص 225)
ابن علی بن احمد فتال نیشابوری فارسی شهید. استادابن شهرآشوب. درگذشتۀ 588 هجری قمری بوده است. و پسراو ابوعلی محمد بن حسن فتال است. (ذریعه ج 4 ص 297)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ قَوْ وا)
خواننده ای بود در دربار معین الدین پروانه حاکم روم که او را بدرخواست فخرالدین عراقی نزد او فرستاد و فخر غزلها درباره او گفته است که یکی از آنها چنین آغاز شود:
ساز طرب عشق که داند که چه سازد
کز زخمۀ او نه فلک اندر تک و تاز است
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ مَ)
نیکوگفتاری. خوش صحبتی. خوش بیانی:
چو گوش هوش نباشد چه سود حسن مقال.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ حَکْ کا)
شاعر آذربایجانی ترک زبان سدۀ سیزدهم. (ذریعه ج 9 ص 251 بنقل از دانشمندان آذربایجان و حدیقه الشعرا)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ حَدْ دا)
ابن ایوب قرطبی بن محمد بن ایوب انصاری، مکنی به ابوعلی مالکی. درگذشتۀ 425 هجری قمری او راست: ’مسائل ابی بکر بن زرب’. (هدیهالعارفین ج 1 ص 284)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ حِ)
ابن علی عوض بدری، مکنی به ابوالفضائل ازهری. در مصر به سال 1131 هجری قمری درگذشت. او راست: اجماع الاناس و دیوان و شش کتاب دیگر که در هدیهالعارفین (ج 1 ص 297) یاد شده است
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ خَلْ لا)
ابن محمد بن حسن بن علی حافظ مکنی به ابومحمد خلال بغدادی درگذشتۀ 439 هجری قمری او راست: ’طبقات المعبرین’، ’اخبار الثقلاء’. (هدیهالعارفین ج 1 ص 275)
لغت نامه دهخدا
(حَ بِ)
وقایعروز. حوادث جاریه. احوال کنونی. حسب حالت، شعری که شاعر در وقایع حاضره گوید:
یکی ترانه درانداز حسب حال که هست
خدایگان را فردا نشاط سنگ انداز.
مختاری.
امروز یاد خواهم کردن زحسب حال
یک داستان که دهر چنان داستان نداشت.
مسعودسعد.
پادشاه را حسب حال بطبعآرد. (چهار مقاله).
گوش کن حسب حال خاقانی
گرچه او ژاژ بیشتر خاید.
خاقانی.
هرچه دارد ضمیر خاقانی
در غمش حسب حالی افتاده است.
خاقانی.
من چه گویم حسب حال خود کند
عالم الاسرار گیتی آفرین.
خاقانی.
ترک چنگی چه درّ ز لعل افشاند
حسب حالی بدین صفت برخواند.
نظامی.
گزارندۀ حرف این حسب حال
ز پرده چنین مینماید خیال.
نظامی.
و آنگه ز قصاید جمالت
کاموخته ای ز حسب حالت.
نظامی.
قصه شد گفته حسب حال اینست
مال دارم بسی جمال اینست.
نظامی.
به حسب حال من پیش آورد ساز
بگوید آنچه من گویم بدو باز.
نظامی.
یاران صفت مقال گفتند
ویشان همه حسب حال گفتند.
نظامی.
گفتمش چیست گفتۀ عطار
گفت پند است و حسب حالی چند.
عطار.
حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ حُجْ جَ)
سید محمد حسن حجت، از علمای قرن چهاردهم هجری در کربلا و کتابدارکتاب خانه محتوی مخطوطات بود. (ذریعه 289- 290)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حسب حال
تصویر حسب حال
احوال کنونی، حسب حالت، وقایع روز
فرهنگ لغت هوشیار